ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

دختر گلم آیدا

مهدی جان همسر عزیزم تولدت مبارک

  دفترچه ی خاطرات قلبم را که خالی از عشق و یکرنگی بود، سرشار از عشق و محبت کردی، نازنینم، زیباترینم، حضور گرم و همیشگی ات را هزاران هزار بار سپاس میگویم، عزیزم قشنگ ترین صدای زندگیم تپش قلب توست، پس برای من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم. امروز روز تولد توست و من هر روز پیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی، عزیزترینم تولدت مبارک نازنینم ای زیباترین ترانه ی هستی، بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبی ها و زیبایی هاست، پس ای سرکده ی خوبی ها میلادت مبارک  نمی دانم کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیم که خود گنجینه ی زیبایی های عالمی؟ ای شیرینی ...
10 دی 1390

مهدی جان همسر عزیزم تولدت مبارک

دفترچه ی خاطرات قلبم را که خالی از عشق و یکرنگی بود، سرشار از عشق و محبت کردی، نازنینم، زیباترینم، حضور گرم و همیشگی ات را هزاران هزار بار سپاس میگویم، عزیزم قشنگ ترین صدای زندگیم تپش قلب توست، پس برای من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم.امروز روز تولد توست و من هر روز پیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی، عزیزترینم تولدت مبارک نازنینمای زیباترین ترانه ی هستی، بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبی ها و زیبایی هاست، پس ای سرکده ی خوبی ها میلادت مبارک نمی دانم کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیم که خود گنجینه ی زیبایی های عالمی؟ ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت،...
10 دی 1390

حرف دلم یه نقطه چین ، بود كه حالا یه خط شده –

  حرف دلم یه نقطه چین ، بود كه حالا یه خط شده – ‌همه ی كارای   دلم ، یه جورایی غلط شده -- دست خودم نیست به خدا ، دوای دردم همینه   -- اگه نگم دق می كنم ، كی پای دردم می شینه ؟ خوب اینا رو همین جوری ، واسه تو گفتم بدونی تنهایی سخته به خدا ، دل كسی رو نشكونی شاید بگی كه حرف من ، تكرار حرفای همه است خودت رو یه قاضی بدون ، وقتی دلت  یه محكمه است پای ورق های دلم ، یه خط قرمز كشیدم از همه ی فرشته ها، فقط خوبا  رو می دیدم تا كه یه روز نگاه من ، توی نگاه تو دوید یه لحظه غافلت شدم ، چشمم دیگه تو رو ندید حالا یه عمره منتظر ، شبا رو من صبح می كنم نیومد از ...
10 دی 1390

لحظه ها خاطره اند ... زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست ....

می رود منزل به منزل آفتاب خیمه ها تا دهد با نای خون شرح کتاب خیمه ها داغ هفتاد و دو خورشید فروزان شعله ور روی نی دارد حکایت از دل خون سحر هفت شهر عاشقی ازکربلا تا شام بود چشم زینب آه ای دریا مگر آرام بود؟! آه ای صحرا تو سجاد علی را دیده ای شعله ی اشک و دل خون ولی را دیده ای همره این کاروان غم بود و درد و اهل بیت یک رقیه یک سکینه آه سرد و اهل بیت هلهله در ماتم آل خدا ای شیعیان! بود در هر منزلی همراه با این کاروان این سفر خونین ترین پرواز تا کوی خداست شمع راه رهروانش لاله های سر جداست روی نی گل کرده مظلومیت خون خدا سوگ خوان حلق ابالفضل است روی نیزه ها نوحه می خواند نگاه سرخ زینب...
10 دی 1390

لحظه ها خاطره اند ... زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست ....

می رود منزل به منزل آفتاب خیمه ها تا دهد با نای خون شرح کتاب خیمه ها داغ هفتاد و دو خورشید فروزان شعله ور روی نی دارد حکایت از دل خون سحر هفت شهر عاشقی ازکربلا تا شام بود چشم زینب آه ای دریا مگر آرام بود؟! آه ای صحرا تو سجاد علی را دیده ای شعله ی اشک و دل خون ولی را دیده ای همره این کاروان غم بود و درد و اهل بیت یک رقیه یک سکینه آه سرد و اهل بیت هلهله در ماتم آل خدا ای شیعیان! بود در هر منزلی همراه با این کاروان این سفر خونین ترین پرواز تا کوی خداست شمع راه رهروانش لاله های سر جداست روی نی گل کرده مظلومیت خون خدا سوگ خوان حلق ابالفضل است روی نیزه ها نوحه می خوا...
10 دی 1390

آرزو می کنم که فرو افتادن هر برگ پاییزی آمینی باشد برای همه آرزوهایت ...

سلام سلام صدتا سلام تولد نی نی وبلاگ رو واسه همه وبلاگی های عزیز به خصوص اونهایی که تو جشنواره برنده شدن تبریک میگم   من و ایدا خانوم گل چند روزی بود که درگیر سرماخوردگی بودیمم پنشنبه هم با علی آقا و عمه الهام و بابایی رفته بودیم خونه آقا جون خیلی خوش گذشت حسابی برف اومده بود و ما هم کلی برف بازی کردیم این دخمله مامان هم خیلی خیلی بلا شده یه جا اروم قرار نداره فقط دوست بازی کنه و خلاصه پدر مامانی رو دربیاره این دختر ناز مامان ماشاله خیلی ناز شده البته همه نی نی ها نازن چهارشنبه شب که عمو جمال اومده بود خونه ما ایدا هم که خوابشو گرفته بود نصف شب شروع کرد به گریه زاری و ما هم مجبور شد تا ساعت سه شب با ایدا تاب بازی میکردیم ط...
10 دی 1390

آرزو می کنم که فرو افتادن هر برگ پاییزی آمینی باشد برای همه آرزوهایت ...

سلام سلام صدتا سلام تولد نی نی وبلاگ رو واسه همه وبلاگی های عزیز به خصوص اونهایی که تو جشنواره برنده شدن تبریک میگم من و ایدا خانوم گل چند روزی بود که درگیر سرماخوردگی بودیمم پنشنبه هم با علی آقا و عمه الهام و بابایی رفته بودیم خونه آقا جون خیلی خوش گذشت حسابی برف اومده بود و ما هم کلی برف بازی کردیم این دخمله مامان هم خیلی خیلی بلا شده یه جا اروم قرار نداره فقط دوست بازی کنه و خلاصه پدر مامانی رو دربیاره این دختر ناز مامان ماشاله خیلی ناز شده البته همه نی نی ها نازن چهارشنبه شب که عمو جمال اومده بود خونه ما ایدا هم که خوابشو گرفته بود نصف شب شروع کرد به گریه زاری و ما هم مجبور شد تا ساعت سه شب با ایدا تاب بازی میکردیم ...
10 دی 1390

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی   آهنگ اشتیاق دلی درد مند را   شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق   آزار این رمیده ی سر در کمند را   بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت   اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست   بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان     عمریست در هوای تو از آشیان جداست   دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام     خواهم که جاودانه بنالم به دامنت   شاید که جاودانه بمانی کنار من     ای نازنین که هیچ وفا ن...
6 دی 1390

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی درد مند را شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق آزار این رمیده ی سر در کمند را بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از آشیان جداست دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام خواهم که جاودانه بنالم به دامنت شاید که جاودانه بمانی کنار من ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت تو آسمان آبی آرامو روشنی ...
6 دی 1390

از خدا جز خدا نباید خواست

  روز قسمت بود..خدا هستی را قسمت میکرد.خدا گفت: چیزی از من بخواهید هر چه باشد00شما را خواهم داد ..سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بخشنده است. و هر که آمد چیزی خواست..یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن..یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز..یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را . در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت:خدایا من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم .نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ نه بال و نه پایی..نه آسمان و نه دریا. .....تنها کمی از خودت..تنها کمی از خودت به من بده و خدا کمی نور به او داد. نام او کرم شب تاب شد.خدا گفت: آن که نوری با خود دارد بزرگ است..حتی اگر به قدر ذره ای ب...
6 دی 1390